شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل
مرغ سحـر اگر دمی ناد عـلـی نوا کند در دلو جان عاشقان محشر از آن به پا کند هرکه بدید گوشۀ ابروی چون هلال او پشت کند به عـالم و از همه انـزوا کند
گر مددی کـند وراهمـت عـالـیعـلـی شرح دهد مفاخـره یادی ازآن هما کند
مهرعـلی چو کیمیا بر دل عاشـقان او قـلب من شکـسـته را فـضّه اوطلا کند همسر جان عارفان،کشتی نوح راغبان نوربهشت از اوبود لب چو به خنده وا کند موسم حج و میروم در طلبش بهسعی او آب حـیات حب اوسعـی مرا صفـا کند
پیرهنی که میدهد عـطرنمازقـدسیان فاطمه با دودست خود بر تن آن گدا کند کیست که دررکوع خود خاتم اسم اعظمیمیدهد وبه جود خود حق زکات ادا کند وصف حسن چه گویمت هست کریم اهلبیتکز کرمش به دشمنش خون جگرعطا کند چونکه حسین میخورد شیرخدا ز فاطمه صولت حـیدر آورد شور به کربلا کند
زادۀ زمـزم وصفا حـرمت مکـه ومنا آنکه رسول در پیاش بانگ به یا أخا کند سیدة النساء ازاو،حرمت کـبـریا ازاو مهرعلی چون از ازل قسمت او خدا کند ناد علی چو در أحد، خواند رسول و میشنیدزمزمهای کز آن مَلک ذکر به لافتی کند نـان یـتـیـم چون بـرددُرّیـتـیـممیبـرد مهرو صفای او گره ،از لب غنچه وا کند ساقی حوض کوثر است شیر خدا و حیدر است بهـر سـلامت نـبی جان جهـان فـدا کند وصف علی وفاطمه من چه کنم خدا مگر بعد نزول "هل أتی" "واقعه"ای بپا کند باد صبا چو بگذری برسر خاک کوی اوگوکه به شُکر دولتش یادی از این گدا کند یا اگرت گذرفتد برسر زلف پُرشکن گو که ز زلف و کار ما عزم گره گشا کند "مهدی"اگر بجان کشد ابروی چون کمان او تیر هلاک دشمنان باشد از آن رها کند